بهمن (Vohu Manah)

Bahman - Vahu manah - بهمن

در اسطوره‌های اوستایی و باورهای زرتشتی٬ بهمن نخستین و والاترین امشاسپند و سردمدار امشاسپندان است. او نگهبان مردم٬ چراگاه‌ها و چارپایان است و ماه سپیدنور از وجود او ساخته شده است. ایزدبهمن گوسپند را برای مردمان آفرید و به آنها هدیه داد.
بهمن متحد‌‌کنند‌‌ه‌ نیروهای اهورایی و سپاهیان ایرانی و پراکنند‌‌ه‌ نیروهای اهریمنی و اَنیران (غیرایرانی) است و با صفت «نیک نیرومند‌‌ آشتی‌بخش» نامید‌‌ه شد‌‌ه است.
او بر همه‌چیز داناست. بهمن در جهان مینوی نماینده منش نیک و خرد و دانایی اهورامزداست و در نقش گیتایی (زمینی و مادی) سرپرستی مردم و حیوانات سودمند سپرده به اوست. این امشاسپند نمادی از نیك‌اندیشی و خرد و دانش به شمار می‌رود که یكی از سه پایه بنیادین دین زرتشتی (یعنی پندارنیک٬ گفتار نیک٬ کردار نیک) است.
بهمن نخستین امشاسپند‌‌ است و اهورامزد‌‌ا او را از نیکی و روشنی آفرید‌‌ و مهم‌ترین و مقرب‌ترین امشاسپند است و جایگاه او همواره د‌‌ر سمت راست هورمزد‌‌ است.
بهمن گزارشی روزانه از پندار و گفتار و کردار مردمان تهیه می کند و هموست که کار نیک هر کس را می‌بیند‌‌ و پاد‌‌اش می‌د‌‌هد. او واسطه‌ ارتباط مرد‌‌مان با اهورامزد‌‌ا است. د‌‌ر روز د‌‌اوری واپسین، اوست که کرد‌‌ار مرد‌‌مان را می‌سنجد‌‌ و اهورامزد‌‌ا به به کمک او ارزش کار مرد‌‌مان را د‌‌رمی‌یابد. اوستا بهشت را خانه بهمن می داند. پس از مرگ آدمیان، بهمن روان نیکوکاران و پارسایان را خوشامد می گوید و آنان را به بالاترین قسمت پردیس (فردوس یا بهشت) رهنمون می شود.

واژه‌شناسی

امشاسپندبهمن در اوستا وهومنه (Vahumanah) و در پهلوی وهومن (Vahuman) نامیده می شود. بخش نخست نامش وهو (ونگهو Vanghu) که صفت است به معنی خوب ونیک، و بخش دوم منه (Manah) به معنی اندیشیدن، شناخت و تفکر، که در فارسی منش شده است. پس واژه وهومنه یا بهمن در مجموع به معنی به‌منش و نیک نهاد است.

امشاسپندبهمن و زرتشت

در روایت‌های زرتشتی٬ بهمن د‌‌ر تولد‌‌ زرتشت نقش مهمی د‌‌ارد. امشاسپندبهمن با کمک امشاسپندارد‌‌یبهشت، مایه گیاه مقدس را که فره‌وشی زرتشت در آن است به پوروشسب (پد‌‌ر زرتشت) و د‌‌وغد‌‌و (مادر زرتشت) می رساند. هنگامی که زرتشت زاده‌ می‌شد٬ اهریمن٬ نزدیک‌ترین یار و برترین دیوش را که «اکومنه‌دیو» نام داشت برای فریفتن اندیشه زرتشت برگزید و به او فرمان داد: «برو و اندیشه او را به سوی ما بگردان». اهورامزدا که چنین دید٬ بهمن را برای رویارویی فرستاد. اما اکومن جلوتر بود و در آستانه اهریمنی کردن اندیشه زرتشت.  بهمن چاره‌ای اندیشید، او می‌دانست که نهاد دیوان، پتیارگی و مخالفت کردن است. پس به اکومن گفت تو داخل شو و من داخل نمی‌شوم. اکومن با خود اندیشید: «آنچه بهمن گفت، نشاید کردن» پس وارد نشد و باز آمد. سپس بهمن وارد اندیشۀ زرتشت شد. در این هنگام بود که زرتشت خندان به دنیا آمد، چرا که بهمن باعث رامش و شادی می‌گردد.
پس از زاده‌شدن زرتشت٬ هنگامی که اهریمن، زرتشت نوزاد‌‌ را به کنام گرگ می‌اند‌‌ازد‌‌، شب‌هنگام بهمن و سروش، گوسفند‌‌ی تک‌شاخ را با پستان‌های پر از شیر به آن‌جا می‌برند‌‌ تا به زرتشت شیر بد‌‌هد. زمانی که زرتشت به سی‌سالگی می‌رسد‌‌ بهمن د‌‌ر ساحل رود‌‌ د‌‌اییتی به شکلِ مرد‌‌ی خوش‌چهره و د‌‌رخشان و با لباس ابریشم و بد‌‌ونِ د‌‌وخت بر او آشکار می‌شود‌‌ و او را به انجمن امشاسپند‌‌ان می‌برد. زرتشت به یاری امشاسپندبهمن به پیامبری برگزیده شد (بعثت زرتشت) و بهمن بود که روان او را به معراج رهنمون شد و زرتشت برای دریافت پیام‌های اهورایی از وهومن یاری می‌گرفت. (نقش وحی آوری)

یاران و دشمنان بهمن

Bahman - Vahu manah - Verethragna - بهمن

بزرگ ترین دشمن بهمن اکومن‌دیو (اکومنه به معنای بدمنش در برابر وهومنه به معنای نیک‌منش) است. اکومن‌دیو با همراهی یاران اهریمنی اش یعنی «ایشما»، «اَژدهاک» و «سپیتور» برای بهﺩست آوردن فرّایزدی به نبرد با بهمن و یاران اهورایی‌اش یعنی امشاسپنداردیبهشت و «آذر»  میﭘردازد. ولی سرانجام بهمن نیرومند وی را شکست داد و گیاه خوشبوی آویشن را برای گریزان کردن این دیو در زمین آفرید. ایزدماه و ایزدگوش و ایزدرام دیگر یاوران بهمن هستند.
همچنین د‌‌ر نبرد‌‌ تیشتر (ایزدباران) با اپوش د‌‌یو (دیو خشکسالی)، بهمن با همراهی هوم، تیشتر را در راه پیروزی راهنمایی می‌ کند.
«اَشوزوشت» جغدی اسطوره ای است که ایزدبهمن را در شکست موجودات اهریمنی یاری می دهد و «مرغ بهمن» نامیده می شود. خروس نیز دیگرپرنده ایست که یاور بهمن است.
گل یاسمن سپید‌‌، گیاه ویژه‌ی اوست و رنگ سفید‌‌ و جامه‌ی سفید‌‌ نیز نشان او.

بهمن در اوستا

از این امشاسپند در سراسر اوستا بسیار سخن رفته و در یشت‌ها، یشتی به نام بهمن یشت در ستایش وی است. بهمن همه‌چیز را از آغاز آفرینش تا فرشکرد‌‌ (پیروزی نهایی نیکی بر بدی) می‌د‌‌اند‌‌؛ به همین علت است که بهمن‌یشت به پیشگویی تاریخ تا پایان جهان می‌پرد‌‌ازد.

بهمن در گاه‌شماری زرتشتی و ایرانی 

در نوشته های پهلوی همچون بندهشن و دینکرد٬ بهمن نخستین آفریده هورمزد است، به همین سبب در گاه‌شماری زرتشتی که هر روز ماه نام ویژه خودش را دارد٬ پس از روز نخست ماه که اورمزد نام دارد، بهمن‌روز است. و بنابر تقویم مزدایی یازدهمین ماه سال نیز به نام وی نامگذاری شده است. جشن بهمنگان در «بهمن‌روز از بهمن‌ماه» (دومین روز از بهمن ماه) برگزار می‌شود. امشاسپندبهمن نگهبان چارپایان سودمند است و هم از این روست كه مردمان در روز بهمنگان از كشتن گوسفند و خوردن گوشت خودداری می‌كرده اند. جامه سپید بر تن می کردند و شیر خالص پاک و خوراکی از سبزیجات و گوشت پرندگان می خوردند.

مطالب مرتبط

امشاسپندان

بهمن

اردیبهشت

شهریور

خرداد

امرداد

سپندارمذ

تیشتر ( Tishtrya )

ایزدتیشتر

تیشتر یا تیر (در زبان پهلوی تیشتره و در اوستا تشتر) در باورهای ایرانی و زرتشتی ایزد باران است و باروری خاک از اوست. در اساطیر اوستایی تمام آب‌ها زیر فرمان تیشترند. تیشتر پدیدآورنده‌آب‌ها، رودها، دریاها و دریاچه‌ها و پدیدآونده‌ فرزندان از مردم، درهم شکننده‌ جادو و سرور ستارگان است.

تیشتر گاهى بگونه ي جواني بلند بالا و نیرومند، با چشمانی درشت و چهره تابنده در می‌آمد، زمانى به شکل گاو نرى سپید می‌شد با شاخ و سم زرین و تنی نیرومند و گاهى هم خودش را به صورت اسبى سپید و زیبا با یال و دم و سم زرین و لگام زرنشان در مى‌آورد. تیشتر، همانند اهورامزدا، صاحب قدرت است و هرگاه بخواهد به صورت مردی شکوهمند بر گردونهٔ خود آشکار می‌شود که هزار تیر و هزار کمان زرّین و هزار نیزه و هزار خنجر و هزار گرز فلزین دارد.
نمادآسمانی تیشتر ستاره شباهنگ است. شباهنگ درخشانترین ستاره آسمان شب است. این ستاره در پارسی با نام‌های کاروان‌کش، وَراهَنگ، شب‌کش، خُنُک، تیر و تیشتر نیز نامیده می‌شود. نام عربی آن شِعرای یمانی و نام انگلیسی آن Sirius است.

در گاهشماری ایرانی-زرتشتی سیزدهمین روز هر ماه و چهارمین برج هر سال تیر نام دارد. و در «تیرروز از تیرماه» «جشن تیرگان» برگزار می گردد و مردمان در بزرگداشت این ایزد شادی می کنند و به یکدیگر آب می پاشند.

تیشتریَشت یکی از یَشت های بزرگ اوستا می باشد. تیشتر یشت هشتمین یشت از دسته (مجموعه) یشت های اوستا می باشد که دارای ۱۶ کرده می باشد. «… تیشتر را می ستاییم؛ تیشتریَئنی ها، اوپه پَئوایریَه ، پَئوایریَئنی ها را می ستاییم. آن ستارگان هفت اورنگ (رنگ) را برای ایستادگی در برابر جادوگران و پریان می ستاییم. ونند را ، ستاره مزدا داده را می ستاییم. برای پیروزی اَهورَ، برای برتری پیروزمندانه و برای چیرگی بر نیاز، برای چیرگی بر دشمنی(رنج) تیشتر درست چشم را می ستاییم…»

اَپوش دیو

اَپوش‌دیو (اَپَـئوشَـه یا آپائوشه ٬ Apaosha) در اسطوره‌های ایرانی و زرتشتی دیو خشکسالی و از بین برنده آب‌هاست و راه باران را می‌بندد. او از یاران نیرومند اهریمن است و برای نابودی آفریده‌های هورمزد و زنده کردن موجودات اهریمنی می‌کوشد.
اپوش دُژمن و هماورد ایزدتیشتر است و چندین بار برای دشمنی با ایزدان و مردمان در اسطوره های ایرانی وارد می شود. دیو دیگری که او را پلیدی ها یاری می دهد «اسپنجروش» نام دارد.
اپوش به شکل اسبی اهریمنی، سیاه و زشت و بی یال و دم تصویر می شود. در گذشته نام او را به معنای «از میان برنده و پوشانندهٔ آب» می‌دانستند اما یافته های زبان شناسی نوین آن را به معنای «سد کننده راه پیشرفت» ترجمه می کنند.
اپوش نام پارسی ستاره قلب‌العقرب است که ستاره‌ای پرنور و سرخ‌فام در صورت فلکی کژدم (عقرب) است. این صورت فلکی تابستانی است و در فلات ایران این ستاره نارنجی رنگ که در قلب این عقرب آسمانی قرار دارد در آسمان شب های تابستان در ساعت‌های آغازین و میانه شب دیده می‌شود.

 

نبرد اسطوره ای تیشتر و اپوش

چون اهورامزدا جهان را آفريد٬ گیتی خشک و برهوت و خالی از زیست بود پس ایزدتیشتر را به آبياری جهان دستور داد تا باران از ابر ببارد و و زمين را زنده و سيراب گرداند و گياهان را خرمی بخشد و گل‌ها را بشکفد و رودها و چشمه‌ها را پرآب سازد و سرزمين‌های آريايی را سرسبز و آباد گرداند و مردمان را سیراب و شاداب و پاک  و سالم گرداند تا به کار و کشاورزی و دامپروری و صنعتگری بپردازند.
آنگاه ستاره شباهنگ طلوع کرد و ایزدتیشتر به ياری هورمزد برخاست.
نخست تیشتر به پیکر مردی پاک و درخشان و سپیدچشم و پرتوان و هنرمند درآمد و بانگ زد:«ای هورمزد و ای زرتشت اکنون پاکی و کمال روان خویش را به آدمیان می دهم و زادآوری و فرزندان را به آن ها می بخشم. آنگاه تیشتر ده روز و ده شب در آسمان پرواز کردو باران بارید.
سپس به پیکر گاو نر سپید نیرومند زرین شاخ و زرین سم درآمد و بانگ زد:«ای هورمزد و ای زرتشت اکنون به چه کسی باید ثروتی از گاوان و گله ها بدهم؟ آنگاه تیشتر ده روز و ده شب در آسمان پرواز کرد و باران بارید.
سپس به پیکر اسبى سپید و زیبا با یال و دم و سم زرین و لگام زرنشان درآمد و بانگ زد:«ای هورمزد و ای زرتشت اکنون به چه کسی باید ثروتی از اسبان و چراگاه ها بدهم؟ آنگاه تیشتر ده روز و ده شب در آسمان پرواز کرد و باران بارید.

سی شبانه روز از ابرها باران بباريد. قطرات بارانی که هريک به درشتی يک پياله بود. پس آب به‌ قامت يک مرد بالا آمد و سراسر زمين را فرا گرفت. جانوران زيان بخش و زهرآگين و اهریمنی همه هلاک شدند و به ژرفای زمين فرو رفتند. آنگاه نسيم ايزدی وزيدن گرفت و آبها را به دورترين نقطه زمين راند. از اين آب‌ها دريای اسطوره‌ای ایرانیان «فَراخکرت» در کنار البرزکوه و دماوند پديد آمد.
آنگاه هورمزد به مردمان فرمان داد که همواره تیشتر را بستایند. اما نیک می دانست که مردمان بسیار فراموشکار و ناسپاسند…
از دیگر سو «اهریمن» پلید، آفریده دوزخی خود٬ اَپوش‌دیو را بر آن گماشت تا باد گرم و سوزان و پلشت بوزاند و زمین ها را خشک گرداند و گل و گیاه را پژمرده سازد و رود و چشمه را بخشکاند . خشکسالی در ایرانزمین گسترده شد و گیاهان و جانوران و مردمان رو به نابودی بودند. غبار و پلیدی آسمان را و پلشتی مردمان را فرا گرفت. دروغ و گناه و بیماری و تنبلی و بیکاری زیاد شد و نیکی و راستی و درستی و تلاش و بخشش فراموش شد و از لاشه جانوران زیان بخش و زهرآگین که بر زمین مانده بود، زهر تراوید و خاک آلوده شد و کشاورزی و دامداری نابود گشت.

تیشتر که هستی را اینگونه دید٬ به پیکر اسبی سپید و زیبا با گوش‌های زرین و سم‌های بلند و لگام زرنشان در کنار دریای فراخکَرت (دریای افسانه ای اساطیر ایران) فرود آمد. آنگاه دید که اسبی سیاه و بی یال و دم و بریده گوش و اهریمنی بر کناره دریا می تازد و خشکی و مرگ می پراکند. دانست که او اپوش دیو است و به ستیز با او برخاست.

دو اسب در هم آویختند و سه شبانه روز زورآزمایی کردند. اما در سرانجام این مبارزه، ایزدتیشتر شکست خورد و اپوش‌دیو او را هزار گام از دریای فراخکرت به دور پرت کرد و خشکی و تشنگی و ناپاکی بر جهان چیره گشت.
تیشتر ، پس از شکست از اپوش هراسان و اندوهگین شد و خروش برآورد و به درگاه هورمزد شکوه کرد:
«وای برمن، وای بر آبها و گیاهان زمین! وای بر مردمان! چرا از من یاد نمی کنند و مرا نمی ستایند تا از ستایش آنها نیرو گیرم و با دیو خشکی نبرد کنم. ای هورمزد! ای آفریننده جهان، مرا یاری کن و نیرو بخش تا سراسر جهان را سیراب کنم.»
هورمزد که از ناسپاسی آفریدگان خود آگاه بود، خود تیشتر را یاری کرد و از سوی آدمیان و فروهر نیکان برای او نیایش کرد و هوم مقدس را بر وی نوشاند و برای او قربانی کرد و او را نیروی ده اسب و ده شتر و ده گاو و ده کوه و ده رودخانه خروشان بخشید. آنگاه تیشتر با چنین نیروی فراوانی دوباره در کنار فراخکرت فرود آمد . در پی او اپوش نیز از جانب اهریمن دگربار به کارزار با او آمد.
دیو و ایزد دگربار باهم گلاویز شدند و در نبردی سخت٬ سرانجام در گاهِ نیمروز تیشتر بر اپوش چیره گشت و او را شکست داد و هزار گام از دریای فراخکرت دورش کرد.


آنگاه تیشتر به میان ابرها رفت و خود را بر آنان کوبید و خروش و رعد و برق برخاست و دیوان ترسیدند و هلاک شدند و سپس بدریای فراخکرت فرود آمد. دریا را بجوش آورد و از دل آب‌ها موج انگیخت و خروش و تلاطم برپا کرد. با یاری سدویس که ایزد ابرهاست از کوهی که در میان دریای فراخکرت است مه برخاست و وای که ایزد بادهاست بر ابرها دمید. آنگاه باد٬ ابر و مه را پیش راند و باران و تگرگ را بسوی کشتزارها و منزلگاهان هفت کشور برد. جانوران اهریمنی و زهرآگين همه هلاک شدند و به ژرفای زمين فرو رفتند. زهر آنان که بر روی زمین پخش شده بود شسته شد و به درون دریا فرو رفت و از این رو آب دریا تلخ و شور شد. بُرزایزد (اپام نپات) -ایزد گیاهان- دوباره بر زمین سبزی گسترد و مردمان دوباره در زمین پراکنده شدند  و امشاسپند بهمن راه راستی و درستی را بر هستی استوار کرد.

پس از آن، تیشتر بانگ شادی و کامیابی بر آورد :
«خوشا بر من ای هورمزد! خوشا بر شما ای گیاهان و آب‌های روی زمین! خوشا بر شما ای سرزمین آریایی. اکنون جوی ها پرآب خواهند شد و بسوی کشتزارها و چمن ها روان خواهد گشت.»

آنگاه هورمزد بر مردمان بانگ زد: «تیشتر را می ستاییم. تیشتر را برای ایستادگی در برابر اهریمن و جادوگران و پریان می ستاییم. او را برای برتری پیروزمندانه و برای چیرگی بر نیاز، برای چیرگی بر دشمنی و رنج و ناپاکی می ستاییم.»

———————————————————–

منابع:

۱-دانش‌نامه‌ هنر و ادبیات گمانه‌زن٬ تیشتر

۲- ارسلان فره کیانی٬ پایگاه مهرمیهن٬ نبرد تیشتر یشت ایزد نگاهبان باران با اپوش دیو خشکسالی

۳-رستگار فسایی، منصور: پیکرگردانی در اساطیر. در نشریه: «مطالعات ایرانی»، پاییز ۱۳۸۱ – شماره ۲. ص۹۷.

۴-ملیحه کرباسیان، فرهنگ الفبایی موضوعی اساطیر ایران باستان، نشر اختران، ۱۳۸۴